از سر کوچه صدایشان را می شنیدم پر از هیجان و هیاهو من خود را محکم تر در آغوش می گرفتم از شدت سرما و آنها با دماغ هایی از سرما سرخ شده، پرهیجان تر بازی می کردند و من حیرت زده محو تماشایشان همیشه تعجب می کردم که چگونه این پسربچه های بازیگوش در دمای زیر… بیشتر »
آرشیو برای: "دی 1396"
ایران #تسلیت :( بیشتر »
یادش بخیر هروقت پای داستان های مادربزرگ می نشستم و سوال پیچش می کردم از گذشته برایم می گفت و من هم هربار دوباره همان ها را می پرسیدم و او هرباربا لبخند نمکینش برایم خاطره تعریف می کرد از زندگی درآن زمان از فرزندانش از کودکیشان از سادگی زندگی ها… بیشتر »