عقیده شیرینتر از جان
کسی از بین مردم فریاد زد: لابد این دختر خانم هم عاشق یک پسر مسلمان شده و خیال کرده دین اسلام جاده صاف کن عشــق اوست! چه اسلامی؟ همه حرف است!
گفتم: نه، نه، اشتباه نکنید! این خانم نه عاشق شده و نه با چشم بسته به این راه آمده، او مدتهاست تحقیق کرده و با بصیرت، دین ما را پذیرفته است. چیزهای از اسلام میداند که شاید هیچکدام از شماها ندانید!
دختر در آن مجلس مسلمــان شد و برای اولین بار حجـاب را پذیرفت. خانواده مسیحی دختر شروع به آزار و اذیت او کردند و روز به روز بر سختگیری و فشار خویش افزودند. دختر که دیگر دمانده و خسته شده بود، دوباره راه موسسه اسلامی نیویورک را در پیش گرفت و مسئولان مرکز را در جریان اوضاع و احوال خود قرار داد. آنان نیز با برخی علمای ایران تماس گرفتند و مطلب را با آنان در میان گذاشتند. سرانجام، کار به اینجا رسید که اگر خطر جانی او را تهدید می کند، اجازه دارد روسری خود را بردارد.
اما شاه بیت غزل اینجا بود که دختر پرسید: اگر من روسری خود را برندارم و در راه حفظ حجابم کشته شوم، آیا شهید محسوب میشوم؟
پاسخ دادم: آری. آنگاه با شجاعت و استواری گفت: به خدا سوگند! روسری خود را برنمیدارم، هرچند در راه حفظ حجابم، جانم را از دست دهم.
“خاطرهای از حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی آقا تهرانی”
نظر از: حضرت مادر (س) [عضو]
سلام احسنت
پاسخ از: آرامـــ [عضو]
پاسخ از: آرامـــ [عضو]
فرم در حال بارگذاری ...