همنوا با ابوحمزه
فراز دوم
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَسْأَلُهُ فَیُعْطِینِی وَ إِنْ کُنْتُ بَخِیلاً حِینَ یَسْتَقْرِضُنِی : خدایی را حمد میکنم که هر چه از او خواستم به من میدهد و اگر خود خدا از من استقراض کند به عنوان قرض الحسنه من کُندی میکنم و بُخل میورزم
هر لحظه دلم چیزی میخواست
مثل کودکی که به آن گفته شده آرزویت را بگو
هرچه باشد برآورده میشود
او گفت از من بخواه
اجابت میکنم
بیآنکه به حجم آرزوهایم فکر کنم فقط میخواستم
رویایی شیرین
لبی خندان
دلی شاد
زندگیای بیسختی
راهی بیمانع
موفقیتی بیتلاش
امـــا
اگر من جای او بودم چه
همه را اجابت میکردم؟!
اگر یکبار من از او چیزی بخواهم چه
بیدرنگ اجابت میکند؟!
.
.
.
وای از لحظهای که به یاد بیاورم:
او رویایِ شیرینم را اجابت کرد
ولی وقتی از من خواست که در این شیرینی او را از یاد نبرم، چه کردم؟!!
لبخند را بر لبانم کاشت
ولی وقتی از من خواست که این لبخند را همیشه خالصانه برایش بزنم، چه کردم؟!!
در سختیهای زندگیام همیشه بودنش را دیدم
ولی وقتی از من خواست که دستان یاریرسان او باشم در سختیهایِ زندگیِ دیگران، چه کردم؟!!
با لبخند در میان دیگران مرا به خاطر تلاشم برای رسیدن به موفقیت تشویق کرد
ولی وقتی از من خواست که در موفقیت دیگران کنارشان باشم با لبخند، چه کردم؟!!
شرمسارم از یادآوری
سرافکندهام در مقابلش
او میبخشد با لبخند از داراییهایش
و من بیذرهای شرم، مال دیگری را دو دستی چسبیدهام
او اجابت کرد لیستِ بلند بالایِ خواستههایم را
و من هراسان شدم حتی از یادآوری سخنانش
چه تلخ داستانی است، داستانِ دل سپردنِ ما به نَفسِمان
در مقابل کسی که همهِ هستیمان از اوست!