چند صباحی است که مدام داستان زندگی یوسف پیامبر در ذهنم مانند یک فیلم دوره می شود.
سختی ها و رنج های پیش آمده
آزمون های الهی
و نتایج و رفتار های ایشان در آن ها
هر کدام از ما یوسف زندگی خویش است.
از همان تنفس ابتدایی در این دنیا، چراغ سبز عمرمان روشن و مسیر زندگی آغاز شد
ناملایمات بسیار دیدیم
رنج های فراوان کشیدیم
اما خودمانیم
در کدام لحظه بود که تنها و تنها او را یاور بدانیم؟!
کجا بود که پیش از هر عجز و لابه ای
در دل شب سجاده باز کرده، سر به مهر نهاده و از او استعانت جوییم؟
گاه با خود می گویم اگر از اولیا و مقربان درگاهش بودم و این گونه بندگی اش را می کردم، در سرای واپسین می توانستم لحظه ای سر از گریبان شرمساری بیرون آورم؟!
حقا که اهل خشوع بودن مرد میدان می خواهد…
وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ۚ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ (بقره/45)